کجای کوچه آویز ِچراغی هست ؟ جدید
کجای کوچه آویز ِچراغی هست ؟ جدید
شب است و خیس
آشفته
ز باران / باد
سر در گم
کجای کوچه آویز چراغی هست ؟
اگر سوسوی نوری از گذرگاهت
به جا مانده است
تا مانده است دور
از دست باران / باد
کجا دنبا ل جای پای تو
خیره
بروی خاک کوچه/
چشم دوزم
تا رسد این خیس و آشفته
به تو
از دست باران / باد
حیرانم
کجای کوچه آویز چراغی هست ؟
هاشم توکلی
دریا پژوهش / زمستان
شکسته شیشه ی باران
میان روز های من
همه درگیر بارانیم
همه محتاج باریدن
کنار پنجره هایی
به سوی اوج
در راهیم
من و تو خوب میدانیم
چه بی اندازه تنهاییم
سکوتت اوج میگیرد
گلویم بغض میگیرد
نه فریادی نه آشوبی
نه از این حادثه دوری
تو هم حیران حیرانی
در این چهارشنبه ی سوری
نگاهم میکنی اما
نگاهت سرد و جان فرساست
چرا حس میکنم حنی
زمستان هم
درون چشم تو تنهاست .
دریا پژوهش